اربعین آمد دلا امروز زینب خسته است آمده بر کربلا امروز زینب خسته است در کنار مرقد شش گوشه بنت

    1. اربعین آمد دلا امروز زینب خسته است

      آمده بر کربلا امروز زینب خسته است
ادامه نوشته

از پرهاى سوخته و خیمه هاى خاکستر، چهل روز مى گذرد

از پرهاى سوخته و خیمه هاى خاکستر، چهل روز مى گذرد؛ از شانه هاى بى تکیه گاه و چشم هاى به خون نشسته، از لحظاتى که سیلى مى وزید و صحرا در عطشى طولانى، ثانیه هایش را به مرگ مى بخشید.


ادامه نوشته

کاروان بازگشته است

کاروان بازگشته است؛ با تمام دردها و داغ ها.
کاروانى که اشک هایش عطش على اصغر علیه السلام را تازه مى کند؛ کاروانى که خیمه هاى سوخته اش را به بادها سپرد تا شعله بیدارى همیشگى جهان باشد.
کاروانیان، بازماندگان آن حادثه تلخ اند. از شام رسیده اند تا جراحت گلوهاى بریده شده را با فریادهاى بیدارگرشان مرهم شوند؛ تا با قامتى خمیده، استوارى کوه را به سخره بگیرند در زمینى که چهل روز است طعم تازیانه، لب هاى ترک خورده اش را به خون کشیده.

چیزى عوض نشده است

ادامه نوشته

تا فرات، بیش از این شرمنده نباشد!

شاید ریختن و آویختن کمترین کارى است که اشک براى جبران آبروى از دست رفته آب مى کند؛ مى ریزد و مى ریزد و مى ریزد... تا فرات، بیش از این شرمنده نباشد!

ادامه نوشته

السلام ای وادی کرببلا



_babol2011_blogfa_com_7.gif

تشنه می‏نگرم. یاخته‏هایم در عطش می‏سوزند. دریا دریا از انبوهی این تاریکی، خاک را رهایی نیست. با جانی بی‏تاب، هفتاد و دو خورشید را چهل غروب غم‏انگیز، پر پر نظاره کرده‏ام. ظلمات، تندتر می‏وزد. بیمناک، چشم به صفحات تاریخ دوخته‏ام. یاد خورشید را خاموشی از پی نخواهد بود. بوی مرگ از تکه‏های خاک می‏وزد.

_babol2011_blogfa_com_45.gif

ادامه نوشته