روز چهـــــــارم محرم

گیرم که رد کنی دل ما را خدا که هست

باشد محل نده قسم مرتضی که هست

وقتی قسم به معجر زینب قبول نیست

چادر نماز حضرت خیر النسا که هست

یک گوشه می نشینم و حرفی نمی زنم

بیرون مکن مرا تو از این خانه جا که هست

از درد گریه تکیه نده سر به نیزه ات

زینب نمرده شانه دارالشفا که هست

قربانیان خواهر خود را قبول کن

گیرم که نیست اکبر تو طفل ما که هست

گفتی که زن جهاد ندارد برو برو

لفظ«برو»چه داشت برادر؟بیا که هست

خون را بیا به دست دو قربانی ام بکش

تو خون مکش به دست عزیزم حنا که هست

گفتی مجال خدمتشان بعد از این دهم

از سر مرا تو باز مکن کربلا که هست

گفتی که بی تو سر نکنم خوب! نمی کنم

بعد از تو راه کوفه و شام بلا که هست

"آخر ماه صفر اول ماتم شده است..."

بوی فراق می دهد این گریه های من

ماتم گرفته شال سیاه عزای من



شرمنده ام که از غم زینب نمرده ام



آقا ببخش در گذر از این خطای من



با زعفران شهر خراسان نمی شود؟



رنگی دهی امام زمان بر حنای من؟



از بس که پای طشت طلا گریه کرده ام



چیزی نمانده مثل شما از صدای من



با نوحه های این دهه ی آخر صفر



شب ها چقدر سینه زدی پا به پای من



ای خوش حساب مزد مرا زودتر بده



بعد از دو ماه چه شد کربلای من؟



سر زنده ام به عشق حسن، خضر گریه ام



این چشم خیس،چشمه ی آب بقای من



من غصه ی بهشت خدا را نمی خورم



جایی گرفته حضرت زهرا برای من





(وحید قاسمی)