روزی شبهای محرم...

روزی شبهای محرم...

دل بیمار مرا فرصت درمانی ده
با دم قدسی ات ای دوست مرا جانی ده

قبل از آنی که گناهم نفسم را گیرد
آمدم توبه کنم مهلت جبرانی ده

همچنان زلف پریشان تو آواره شدم
به دل خانه خرابم سر و سامانی ده

شوری اشک چشیدم که نمک گیر شدم
سر این سفره به من رزق فراوانی ده

حمدلله که سر کوی تو زنجیر شدم
استخوانی به سگ خانه ات ارزانی ده

لحظه ی مرگ قدم رنجه کن و بر ما هم
فیض دیدار چون آن عاشق سلمانی ده

از تو من روزی شبهای محرم خواهم
چشم پر گریه ای و سینه ی سوزانی ده

سفره ی عاشقی ام را تو بیا کامل کن
عصر روز عرفه فرصت قربانی ده

در حریمت خبر از عرش خدا می آید
بوی سیب حرم کرببلا می آید

واکنش امام حسین(ع) به فتنه امویان در مراسم تدفین برادرش


شیخ مفید(ره) روایت می‌کند
واکنش امام حسین(ع) به فتنه امویان در مراسم تدفین برادرش

خبرگزاری فارس: همین که امام حسین(ع) بدن مبارک برادرش را به سوی مزار پیامبر(ص) حرکت داد، همان اتفاقی افتاد که سبط اکبر پیامبر(ص) پیش‌بینی کرده بود: جمعى به این گمان که مى‏خواهى مرا در کنار قبر جدم به خاک بسپاری، مقابلتان می‌ایستند.

خبرگزاری فارس: واکنش امام حسین(ع) به فتنه امویان در مراسم تدفین برادرش
ادامه نوشته

به مناسبت سالروز شهادت سبط اکبر


به مناسبت سالروز شهادت سبط اکبر
سرنوشت «جعده» قاتل امام حسن مجتبی(ع) چگونه رقم خورد

 «جعده» گمان می‌کرد همین که امام حسن(ع) را از میان بر دارد، عروس خلیفه می‌شود و دیگر همه چیز تمام است اما نمی‌دانست سرنوشت جوری رقم می‌خورد که دنیا به فرزندانش روی خوش نشان نخواهد داد.

خبرگزاری فارس: سرنوشت «جعده» قاتل امام حسن مجتبی(ع) چگونه رقم خورد
ادامه نوشته

امام حسن مجتبی علیه السلام


/* /*]]>*/
تصویر صفحه اصلی
ادامه نوشته

شعر حضرت زینب(س)-اربعین -( اگر چه با اسارت، کوچ از این دشت بلا کردم )

 اگر چه با اسارت، کوچ از این دشت بلا کردم
نه تنها شهر کوفه شام را هم کربلا کردم
صفایم کربلا و مروه شام، اسم تو لبّیکم
شروع سعی از گودال تا طشت طلا کردم

ادامه نوشته

شعر اربعین -( گر خزانی شده ام باغ و بهارم اینجاست )

گر خزانی شده ام باغ و بهارم اینجاست
همه ی زندگی ام، دار و ندارم اینجاست
چه کسی گفته که زینب حرمش در شام است؟
بگذارید بمیرم که مزارم اینجاست
شاخه ای گل و کمی آب به زینب بدهید
که بپاشم سر این قبر، نگارم اینجاست
می نشینم مگر از خاک سر آرد بیرون
من ز شام آمده ام صبح قرارم اینجاست
کوچک است آه ولی قبر علی اصغر نیست
به خدا قبر علمدار و ندارم اینجاست
با چه حالی بروم سوی مدینه چه کنم؟
من که هم جان و دلم، هم کس و کارم اینجاست

آمدم اینجا دوباره...لشگرت یادش بخیر

آمدم اینجا دوباره...لشگرت یادش بخیر
قاسم و عون و زهیر و جعفرت یادش بخیر
اولین باری که اینجا آمدم یادت که هست؟
شد رکابم ساقی آب آورت یادش بخیر
اولین باری که اینجا پهن شد سجاده ام
با اذان دلربای اکبرت یادش بخیر
حال، من برگشته ام اما نه مثل بار قبل
قامت مانند سرو خواهرت یادش بخیر
از امانتداری ام دارم خجالت می کشم
بچه های من فدای دخترت... یادش بخیر
روضه ی دیروزمان این بود با بی بی رباب
ای عروس مادر من اصغرت یادش بخیر
من خودم اینجا به جسمت پیرهن پوشانده ام
دستباف یادگار مادرت یادش بخیر
رفتی و با اشک هایم بدرقه کردم تو را
ای برادر آن وداع آخرت یادش بخیر
مثل جدم می شدی در پیش چشمان همه
وای من عمامه ی پیغمبرت یادش بخیر
ساربان در پیش چشمان خودم حراج کرد
گوشواره هام...نه انگشترت... یادش بخیر