چشم میگفت که صحن تو عجب دیدن داشت

لب سخن آمد و گفت خواب تو چه دیدن داشت

شامه ام تربت تان را همه جا بو میکرد

تربتت گفت که خوش بوست و بوییدن داشت

دورت الحق همه اعضای تنم میچرخند

همه گفتند که دل دور تو چرخیدن داشت

.

بی کربلایتان دلم آرامشی ندید

با دوری تو سینه مان سازشی ندید

افزایش فراق شما را چشیده ایم

آزی صعود دیده و کاهشی ندید

.

از حال ما که ندارد خبر کسی

آگاه باش ما دلمان تنگ کربلاست

از این همه شلوغی صحن و سرای تو

تنها دو مهر تربت پاکت نصیب ماست